امروز صبح یه دختره با ماشین مدل بالا جلو پام ترمز زد

درو باز کرد گفت "بپر بالا " ...

.

.

.

.

همون جا فهمیدم این یه امتحان الهی ، سوار نشدم ...



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 21:45 | نويسنده : محمدرضا |

من مطمئنم اگه موفق نشم توی این دنیا خواننده های مورد علاقه مو از نزدیک ببینم ، اون دنیا حتماً روی پل صراط با همشون گلآویز میشم ، چون آلبوم هیچکدوم رو نخریدم همشونو دانلود کردم :|
شما هم ؟



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 21:43 | نويسنده : محمدرضا |

 

یه زمانی عطر می زدیم که بو بدیم

 

 

 الان عطر میزنیم که بو ندیم



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 21:42 | نويسنده : محمدرضا |

یک چینی با همسرش اختلاف داشت گفتم که با شما نیز در میون بزارم

 

مرد گفت : 玉被某日本游戏 商塑造成风尘


زن جواب داد: 无双》里,干脆从刘备关羽张


مرد جواب داد : 无双》里,干脆从刘备关羽张


و زن مجددا جوابش را داد : 反响。原版格林童 话中的血腥描写


بنظرتون حق با کیه؟ 



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 21:41 | نويسنده : محمدرضا |

 

نمی دونم چرا خانوما پارک بانوان دارن ولی آقایون پارک بانوان ندارن

آخه این چه وضعیه آخه

چقدر تبعیض جنسیتی

بعدم میگن برابری حقوق زن و مرد

رسما دارن حقوق ما مرد ها رو پایمال میکنن

 



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 21:27 | نويسنده : محمدرضا |

اولین جلسه ی کلاس بود، استاد اسامی بچه ها را یکی یکی می خواند،
رسید به اسم «بارانه». شخص مورد نظر را که پیدا کرد پرسید: واسه چی بارانه؟
دختر جواب داد: واسه اینکه روز تولدم بارون میومده !
برادر اهل دلی از ته کلاس گفت: خوبه اون روز آفتابی نبوده



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 21:25 | نويسنده : محمدرضا |

هیچ وقت فکر نمیکردم آدامس نعنایی شیک هم میتونه خوشمزه باشه و ازش خوشم بیاد
.
.
.
.
.
.
.
..وقتی فهمیدم که دیدم اُربیت شده ۱۸۰۰ تومن



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 21:22 | نويسنده : محمدرضا |
روش دفـــع انگـــل:
تا3روز همش بیسکویتُ چای میخوری، روزٍ4م فقط چایٍ میخوری، اینجاس که انگلٍ میاد بیـــــرون میگه پس بیسکوییتش کــــــــــو؟؟ وشما میگیرینش!



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 21:21 | نويسنده : محمدرضا |

گرگه حامله میشه، بهش میگن چرا حامله شدی؟

میگه رفتم خونه شنگول و منگول ، گفتم منم مادرتون.

باباشون جدی گرفت



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 21:20 | نويسنده : محمدرضا |

يك سال پولامو جمع كردم باهاش ماشين بخرم الان ميتونم باهاش 3 تا سطل ماست بخرم!‬



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 21:10 | نويسنده : محمدرضا |
رفتم یه خط ایرانسل خریدم ، همراه اول بهم اس داده فکر نمیکردم یه روزی بیاد که بهم خیانت کنی . بای . ایشششش


تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 21:10 | نويسنده : محمدرضا |

من موندم، مردم آمریکا وقتی با شرکت تو انتخابات مشت محکم تو دهن کسی نمیزنن،

با چه امیدی رفتن رای دادن؟



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 21:8 | نويسنده : محمدرضا |

یه برنامه ایرانی برای گوشیم دانلود کردم که وقتی موبایل کامل شارژ میشه بهت خبر میده ...

مام اینو نصب کردیم روگوشی و شب زدیمش به شارژ و گرفتیم خوابیدیم ...

رفقایی که شما باشین ساعت ۳ نصفه شب یهو دیدیم صدای فریاد یکی میاد میگه:
« بکش بیرون! بکش بیرون! »



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 21:7 | نويسنده : محمدرضا |

دیدین چی شد ؟

اومدم یه بوگاتی ویرون بخرم صاحبش سر یه حرف کوچیک دبه کرد ، 

همه چی رو اوکی کردیم فقط من گفتم پول ندارم 

بهش بر خورد !! 

 

کصافط معلوم بود فروشنده نیست



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 21:4 | نويسنده : محمدرضا |

عاغای محترمی که میبینی دوس دخترت جواب تماست رو نمیده،دلیل نمیشه فک کنی در حالت خیانت به شماست...شاید گوشیش رو خونه اون یکی دوس پسرش جا گذاشته



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 21:3 | نويسنده : محمدرضا |

دخدره زل زده تو چشای من

یه 10 ثانیه نگاش کردم دیدم از رو نمیره

هیچی دیگه رفتم عکس بعدی



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 21:0 | نويسنده : محمدرضا |

یه روزی یه غولی به 3 نفر که دو نفرشون سیاه پوست و یک نفر دیگه سفید پوست بوده میگه یه آرزو کنین من

بر آوردش می کنم

سیاه پوست اول : من می خوام سفید شم

سفید پوسته می خنده . میگن چته میگه هیچی

سیاه پوست دوم : منم می خوام سفید شم

غول جفتشونو سفید می کنه بعد به سفید پوسته میگه تو آرزوت چیه؟

سفید پوسته میگه : این دو تا رو سیاه کن

سیاه پوستا

من

ارسال شده از طرف ( امین )



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 20:52 | نويسنده : محمدرضا |

بچه بودم بابام گفت بشین موهاتو آلمانی بزنم. گند زد تو سرم مجبور شد از ته بزنه بعدش گفت طوری نیست حالا آمریکایی شد!!!



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 20:51 | نويسنده : محمدرضا |

تقلید کار میمونه ... میمون جزو حیوونه!
مثلا اگه نمی گفتیم میمون جزو حیوونه فکر می کردن جزو حبوباته؟



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 20:51 | نويسنده : محمدرضا |

رفتم 3تا ریکا خریدم داداشم میگه طعمش چیه؟؟



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 20:50 | نويسنده : محمدرضا |

بعضیا هستن اصن نمیشه دوسشون نداشت !

مثلا خودم



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 20:49 | نويسنده : محمدرضا |

استاد داشت درس میداد اخر سر پرسید : کی نفهمید؟؟

من: من نفهمیدم.

استاد: میخواستی گوش بدی

من: کره خر!!

استاد: چی گفتی؟؟

من: میخواستی گوش بدی :دی

از کلاس اخراج شدم ولی کاملا ارزشش رو داشت :)



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 20:46 | نويسنده : محمدرضا |

.

بالاخره فهمیدم چرا اینقد تو عروسیا بهت اصرار میکنن بری برقصی!

چون خودشون جا ندارن بشینن، بر که میگردی هم جا نداری هم میوه

تازه شیرینیاتم خوردن !



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 19:48 | نويسنده : محمدرضا |

هر وقت دره این یخچال لامصــب رو باز میکنیم خالیه ها،

حالا اگه بخوایم یه قابلمه کوچیک

تو یخچال جا بدیم

باس یه ساعت پازل حل کنیم با محتویات ، تا بتونیم جاش بدیم ..!

.



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 19:47 | نويسنده : محمدرضا |

عروس خانوم برای بار سوم عرض میکنم آیا وکیلم ؟
“رویای شبانه ی همه ی دخترا”

.



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 19:46 | نويسنده : محمدرضا |

مراقب سر جلسه امتحان اومد گفت کارت ورود به جلسه ؟؟؟
گفتم اصن به قیافه من میخوره درسخون باشم جای کسی‌ بیام امتحان بدم ؟
گفت خداییش نه . ول کرد رفت …



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 19:44 | نويسنده : محمدرضا |

.کمدمو باز کردم میبینم چندتا از لباسای برادرم قاطی لباسامه
به مامانم میگم اینا چرا اینجاست؟
میگه برادرت گفته اینا رو نمیخواد بدمش به مستحق!

من



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 19:43 | نويسنده : محمدرضا |

.

یه چند وقتیه کودک درونم ناآرومه

 مدام بهانه می گیره به نظرتون اگه

بزنم لهش کنم، کودک آزاری محسوب میشه!؟



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 19:40 | نويسنده : محمدرضا |

از جلوی پارک خونمون رد میشدم

دیدم یه دختــــــر خارجی دپرس داره عکس میگیره

رفتم جلو بهش گفــــــــتم : can u speak english?!

انگار دنیارو بهش داده بودن

با کلی شوق و ذوق گفت : Yeeeeees ,I caaaaaan!!!!!!

زدم رو شونــــــش گفتم :

” sorry , I can’t …



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 19:38 | نويسنده : محمدرضا |



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 19:34 | نويسنده : محمدرضا |
صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 14 صفحه بعد
  • عاربين
  • مهم نيوز